کد مطلب:53213 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:167

مهابت امام علی











عدی بن حاتم در توصیف خود از آن حضرت در برابر معاویه اشاره به هیبت و مهابت ایشان نموده كه ما برای مزید فایده همه خبر را می آوریم:

محدث قمی رحمة الله گوید: روایت است كه عدی بن حاتم بر معاویة بن ابی سفیان وئوارد شد، معاویه گفت: ای عدی، طرفات كجا شدند؟

منظورش فرزندان او به نامهای طریف، طارف و طرفه بود- عدی گفت: در جنگ صفین در ركاب علی بن ابی طالب علیه السلام كشته شدند. معاویه گفت: پسر ابوطالب با تو انصاف نداد كه پسران تو را به میدان فرستاد و پسران خود را عقب نگاه داشت! عدی گفت: بلكه من با علی علیه السلام انصاف ندادم كه او كشته شد و من زنده مانده ام.[1] .

معاویه گفت: علی را برایم توصیف كن. عدی گفت: اگر مرا معاف بداری بهتر است. گفت: معافت نمی دارم.

عدی گفت: به خدا سوگند او بسیار دورنگر و توانمند بود، به عدل سخن می گفت و به قطع داوری می نمود، حكمت از جوانبش و علم از نواحی وجودش می جوشید، از دنیا و زرق و برقش وحشت داشت و به شب و تنهایی آن انس داشت، او به خدا سوگند اشك فراوان و اندیشه طولانی داشت، به گاه تنهایی از نفس خود حساب می كشید و برگذشته خود اندوه می خورد و پشیمانی می برد، او را لباس كوتاه، زندگی و خوراك سخت خوشایند بود،[2] تا با ما بود چون یكی از ما بود، پرسش ما را پاسخ می داد و ما را به خود نزدیك می ساخت، و با اینكه ما را به خود نزدیك می ساخت و خود به ما نزدیك بود، ما از مهابتش با او سخن نمی توانستیم گفت، و از عظمتش دیده به او نمی دوختیم، به هنگام لبخند دندانهای چون رشته مرواریدش نمایان می شد، دینداران را بزرگ می شمرد و با تهیدستان دوستی می ورزید، قوی از او بیم ستم نداشت و ضعیف از عدالت او نومید نبود.

سوگند می خورم كه در شبی تار كه پرده سیاه شب همه جا را پوشانده و ستارگان فرو رفته بودند، او را در محراب عبادت دیدم كه اشكش بر محاسنش می غلتید و مانند مار گزیده به خود می پیچید و چون آدمی دردمند و اندوهیگن می گریست؛ گویی همی اینك آن صدای او را می شنوم كه می گفت: ای دنیا، آیا مزاحم من شده ای یا به من رو كرده ای؟ دیگری را بفریب، هنوز دوران تو فرا نرسیده است، من تو را سه طلاقه كرده ام كه دیگر بازگشتی به تو نخواهم داشت، عیش تو ناچیز و ارزش تو اندك است، آه از توشه كم و درازی سفر و كمی یار دلبند!

در اینجا اشك معاویه جاری شد و شروع كرد آن را با آستین خود پاك كردن، و گفت: خدا ابوالحسن را رحمت كند، او این چنین بود؛ اكنون دوری او را چگونه تحمل می كنی؟ عدی گفت: مانند مادری كه فرزند او را در دامنش سر ببرند، كه هرگز اشكش خشك نمی شود و آب چشمش باز نمی ایستد. معاویه گفت: تا چه اندازه به یاد او هستی؟ عدی گفت: مگر روزگار می گذارد كه او را فراموش كنم؟![3] .

به آن حضرت گفتند: به چه وسیله بر هم رزمان خود غالب آمدی؟ فرمود: با هیچ مردی رو به رو نشدم جز آنكه خودش مرا به قتل خود یاری داد.[4] .

سید رضی رحمة الله گوید: این سخن اشاره دارد به مهابت حضرتش كه در دلها جای داشت.[5] .









    1. دور از حریم كوی تو شرمنده مانده ام شرمنده مانده ام كه چرا زنده مانده ام.
    2. عرب آن روز از روی تكبر لباسهای بلند می پوشید و دامن كشان راه می رفت و آن حضرت لباس كوتاه می پوشید و از زندگی پر ناز و نعمت به دور بود.
    3. سفینة البحار 170:2 ماده عدی.
    4. نهج البلاغه، حكمت318.
    5. نقل از امام علی ابن ابی طالب علیه السلام، ص728 -726.